+یک ثانیه نمیشه که سوزن فرو میکنه توی دستم و با حالت استیصال میگه:همیشه همینطوری سخته؟
من:چی؟
اون:رگ پیدا کردنت دیگه.
من:الان سخت بود؟
میخنده میگه :هنوز حواسم پیش نفرقبل شماس.
طفلک سرخ و آبی میشه از سوتی که داده.
لبخند میزنم و به لوله ها نگاه میکنم که پر از خون میشه.
بعدش حال ندارتر از قبل میشم.
ی آبمیوه میخورم و میشینم.
دوست دارم همونجابخوابم.خیلی خوابم میاد.
بیرون میاد و میپرسه:خوبی؟
روی هوا و بلند میگم:خوابم گرفته.(فک میکنم صدام از ته چاه میاد)
حالا نوبت اونه که بخنده و میگه:فشارت افتاده؟ی چیزشیرین بخور.
شکلات میده دستم و میخورم و میام بیرون و میرم توی ماشین و زیر افتاب میخابم.
هر چند ثانیه هم آب بینیمو بالا میکشم.عطسه میکنم.
بیدار که میشم تمامی عضلات پشتم گرفته.۳ساعت خوابیدم:-/
میگم کاش بدون ماشین میومدم.کی رانندگی کنه؟
قید داتشگاه و سرکار و همه چی میزنم و یکم میام سمت خونه.باز میزنم کنار و نیم ساعتی چرت میزنم.
بعد هم میام خونه و قسمتهایی از ادابازی دیشب توی نت میبینم یک چشمی و بعد هم میگیرم تخت میخوابم و به حرفهای صبحم فکر میکنم که جفنگ میگفتم با خودم و خوابشو میبینم.
این بین صدای پیام و تلفن و.میاد هیچکدوم ج نمیدم.اصن توی باغ نیستم.
ساعت ۱۲ با صدای تلفن خونه و حرف زدن بابا بیدار شدم.
هنوز هم خوابم میاد و دوست دارم بخوابم.
البته الان دوست دارم برم بغل یکی مچاله بشم.خودمو جا بدم وسط بغلش و با ضربان قلبش بخوابم.
درباره این سایت