محل تبلیغات شما

بعد نوشتن اون پست یک قرص سرماخوردگی انداختم بالا تا شاید کمی صدای خش دارم بهتر بشه و آب مماغم که دوباره جاری شده بهتر بشه:))


خوابیدم و طبق معمول با خوابهای پرت و پرت لحظه دفاع به سر رسید این خواب و بدنی که که خماره:))

ساعت 4:30 از رختخواب دل کندم و نشستم پشت سیستم تا دستور نهایی استاد اجابت کنم و با هر سرچ بیشتر به بن بست بیشتر خوردم و استرسم چسبید به سقف دوباره.

یعنی کار به این بزرگی انجام دادمانمیدونم علت اینکه اعتماد به نفسم روی ارائه و پایان نامه ام کمه چیه؟؟

میدونم یک علتش استاد2 هست.

چون همیشه طوری میره سرجلسات دفاع که مچ بگیره!!

چیزی ندارم که بخواد مچمو بگیره و نتونم جواب بدم اما یک طوری دلم آشوبه.


یعنی میدونمها.

استاد2 هوشمند کاره.(به زبان ساده جواب قطعی میتونه باشه میتونه نباشه)

استاد کلاسیک کاره.(جواب قطعی)

جفت روشها به جای خودشون درست هستن. استاد2 طبق عقیده اش تمامی پروژه ها باید از ابتدا تا انتها هوشمند باشه.

اما استاد اینطوری نیست.70% کلاسیک کار میکنه و 30% هوشمند.

کار من تلفیق کلاسیک و هوشمنده.

طبق همین هم همیشه استاد2 شاکیه از اینکه برای چی همه کاملا هوشمند کار نمیکنن از اول تا اخر؟؟(البته جاهایی که هوشمند میشه استفاده کرد) و به افرادی که ترکیبی استفاده میکنن یا کلاسیک محض کار میکنن خیلییییییی گیر میده.

برای همین یک بخش استرسم بخاطر اینه که استاد2 بخاطر این طرز تفکرش روز دفاع اذیتم کنه.


یعنی اینقدر استاد زبون نفهم؟

همیشه جدی و شوخی این حرفهارو میزنه ها.کلا پس زمینه ذهنیش همینه.



ی بخش دیگه استرسم برمیگرده به اینکه من قرار بود کسی برای دفاع خبر نکنم.

امروز هر جنبده ای در دانشگاه منو دید گفت میخام بیام دفاعت

امروز فهمیدم لازم نیست با همه داخل دانشگاه دوست باشی:))

امیدوارم در حد حرف باشه فقط:))


با سرچ بیشترضربان قلب من بالاتر میرفت.

به اینجا رسیدم که کمر همت بستم و ایستادم راز و نیاز به خدای عزیز که چی شد؟

همینطور چشمهام خیس شد و بغضم گرفت.


چرا من اینهمه اعتماد به نفسم ریخته؟

مگه قراره اعدامم کنن؟؟

فوووقش اینه که میگن دفاعش کامل نیس که همچین چیزی بعیده.بالاتر از این هم داریم مگه؟؟؟؟؟؟؟؟

ول کن دخترجان

بعد هم نشستم و سرچ بیشتر.با ارامش بیشتر.

این تنش میره بالا و میاد.

این تموم بشه انشالله.من تمام درس میبوسم میزارم کنار.

همین و بس.


یک چیزی میگم منو نزنین.جالبه که از همه بچه ها هم جلوترمایعنی بقیه هنوز در حال داکیومنت نوشتن و هستن:/

اما من بیشتر استرس دارم:/

فعلا به ارامش تبدیل شده این استرسخدایا بهترین برای من رقم بزن.


باید اعتماد به نفسم با تصویر ساز یو جملات تاکیدی ببرم بالا.


امروز رفتم پک و آبمیوه گرفتم.

میوه و شیرینی هم فردا میگیرم.

خدایا بسیار بهت محتاجم.تنهام نزار.

برام دعا کنین بسیار.خب؟


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها